یادداشتهایی درباره سیاستزدگی
بخش دوم
نقد و آگاهی در پیوند با یکدیگرند. آگاهی پیششرط و لازمه نقد است و نقد، دانش آدمی را صیقل میزند. مارکس از سلاح نقد سخن رانده بود. سلاحی که میبایست درکنار و به موازات نقد سلاح، دشمن را از پای درآورد. اما نیک که بنگریم خواهیم دید که نقد سلاح نیست. صلاح نیست که نقد به سلاح بدل شود. نقد، افزار تکمیلی شناخت است. نتیجه شناخت را به آزمون و سنجش مینشیند. نقد حکم را بر کفه ترازو مینهد و استدلال را بر کفه دیگر، و وزن و عیار هر یک را میسنجد. از نارساییهای سلسله اندیشه و عمل پرده بر میگیرد. و بر بیدقتیها پرتو میافکند. چنین نقدی نمیتواند سلاح باشد.
بیدلیل نیست که ارسطو گونهای درایت اخلاقی در نقد میبیند. هوشمندی وفادار به موازین اخلاقی. چنین نقدی را باید نقد سالم نامید. اما نقد سالم در جامعه سالم است. در فضایی که فرهنگ مردهبادی، زندهبادی بر آن سایه افکنده است، نقد بدل میشود به حربه، به دشنهای برای از پای درآوردن حریف. در چنین فرهنگی، کمشمارند کسانی که در پی یافتن حقیقتاند. در فضای وهمآلود چنین فرهنگی کمشمارند کسانی که در جستوجوی حقیقت فانوس میگردانند. بسیاری مدعیاند که حق با آنهاست. در چنین جامعهای کمتر کسی در پی کشف حقیقت است. هواداران دسته مردهبادیها و زندهبادیها حقیقت را به ارث میبرند. نقد در چنین فرهنگی یعنی چنگ کشیدن بر چهره دسته مقابل.
بیان نقد و پذیرش آن، هرگاه بر حق باشد، مستلزم بلوغ فکری است. نقد یعنی پرده برگرفتن از یک نارسایی. نشان دادن یک اشکال در سیستم. اشکالی که میتوان پس از آشکار شدنش، به رفع آن همت گمارد. اما در بین ما ایرانیان کم هستند کسانی که به استقبال نقد بروند و نقاد پرور باشند. و چه بسا راز این که چرا عمر شعارهای سیاسی در ایران از عمر نسلها طولانیتر است، نیز در همین نقدستیزی و نقدگریزی باشد.
دولت در ایران نقدستیز است. زبان سرخ نقد در این مرز و بوم سر سبز بسیار داده است به باد. صاحبان قدرت سیاسی در ایران، چه پیش و چه پس از انقلاب نسبت به نقد و نقادی بیمناک بوده و نقادان را جز با درشتخویی پاداش ندادهاند. دولت بر این باور بوده است که نقد یعنی به زیر سئوال بردن اتوریته و اقتدارش. غافل از این که بستن زبان انتقاد، چاره ساز نیست. آن راه حلی نیست که برای مقابله با مشکلی تجویز کنند. بستن زبان انتقاد، تضمین کننده اقتدار نیست. خورهای است که به جان مشروعیت سیاسی دولت میافتد و لایه لایه از اقتدار صاحبان قدرت میکاهد.
مکمل دولت نقدستیز، جامعهای است نقدگریز. جامعهای که از نقد دولت منع شود، از نقد خود نیز میپرهیزد. امتداد نقد دولت، نقد جامعه است. شاید از همین روست که میگویند هر دولتی سزاوار مردمی است که در سایه آن میزیند. نقد، مسیر گذار از سطح به عمق را هموار میکند. جامعه نقدگریز به گذران زندگی در سطح خو گرفته است.
جامعه میبایست به نقد دولت بپردازد. این نقد نه تنها دولت را متحول میسازد، بلکه زمینههای تحول جامعه را فراهم میآورد. جامعهای که از نقدگریزی بپرهیزد میتواند به نقدستیزی دولت خاتمه دهد. چنین چیزی جسارت میخواهد و بلوغ.
اولین باشید که نظر می دهید