رفتن به نوشته‌ها

دو رویکرد به دولت پهلوی: دولت مدرن یا دولت سلطانی؟

یادداشت‌هایی درباره پدیده سیاست‌زدگی، بخش نهم

روند تشکیل دولت-ملت در ایران از همان ابتدا با دشواری‌ها و پیچیدگی‌های بسیاری روبه‌رو بود. تاریخ نوشته ‌شده هفت دهه بین دو انقلاب اما این دشواری‌ها و پیچیدگی‌ها را آن‌گونه که باید و شاید برنمی‌تابد. مورخان و  تحلیلگران بیش و پیش از آنکه به رویدادهای تاریخی این دوره توجه کرده و بر آن باشند  تا با پرتوافکنی به این رویدادها، تصویری واقعی از روند شکل‌گیری دولت مدرن و همچنین شکل‌گیری “ملت” به مفهوم مدرن آن عرضه کنند، بیشتر رویکردی ایدئولوژیک و جانبدارانه به تاریخ معاصر ایران داشته‌اند.

این در حالی است که بدون درک این دشواری‌ها و پیچیدگی‌ها توضیح تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و علت‌های وقوع انقلاب اسلامی ناممکن است. نگاهی به ادبیات سیاسی و پژوهش‌های تاریخی این هفت دهه حکایت از آن دارد که تنها شمار اندکی از پژوهشگران کوشید‌ه‌اند از توضیح سطح رویدادها فاصله گرفته و نگاهی عمیق‌تر به مسائل داشته باشند. هرگاه خواسته باشیم مجموعه پژوهش‌های صورت گرفته در این عرصه را صرف‌نظر از این یا آن تلاش پراکنده دست‌بندی کنیم، باید بگوییم که ما در این دوره عمدتا با دو دسته از پژوهش و تاریخ‌نویسی روبه‌رو هستیم.

دسته‌ نخست پژوهشگرانی هستند که با استفاده از مفهوم‌هایی هم‌چون “استبداد شرقی” و “دولت سلطانی” عملا تحولات سیاسی دوران حکومت پهلوی را نفی و انکار می‌کنند و همین انکار منجر به بی‌توجهی آنان به روند تشکیل دولت-ملت می‌شود. کسانی که از مفهوم “استبداد شرقی” سخن می‌رانند، قادر به درک تفاوت‌های فاحش اجتماعی و سیاسی بین دولت پهلوی و دولت قاجار نیستند. و آنان که نظریه دولت سلطانی را راهنمای کار خود قرار می‌دهند، نمی‌توانند تفاوت بین دولت پهلوی و پادشاهی عربستان سعودی را متوجه شوند.

حال آن‌که دسته دوم گرچه از تاسیس دولت مدرن در ایران یاد می‌کنند، عملا در برداشت خود از شکل‌گیری دولت-ملت بیشتر به دام مشابه‌سازی تجربه غرب افتاده و با ساده‌سازی این تجربه، به پیچیدگی‌های ساختاری تشکیل دولت-ملت در ایران توجهی ندارند. این در حالی است که مقایسه تجربه تاسیس دولت مدرن در ایران با مثلا تجربه فرانسه حکایت از دو تجربه متفاوت دارد.

جامعه‌شناسان پژوهشگران ساختارهای اجتماعی عموما دو مفهم “دولت‌−ملت” و “ملت−دولت” را یکسان می‌انگارند. حتی برخی از این پژوهشگران مفهم “ملت-دولت” را همان “دولت ملی” می‌دانند. اما هرگاه بین دو روند تشکیل ملت و تشکیل دولت از منظر تاریخی تمایز قائل شویم، آنگاه باید بگوییم که تقدم و تاخر این دو، در فهم تاسیس دولت مدرن در ایران از اهمیت تعیین کننده‌ای برخوردار است. به سخن دیگر، ما در تاریخ  انقلاب فرانسه با روند “ملت-دولت” روبه‌رو هستیم و در ایران عصر پهلوی با روند “دولت-ملت”.

باید جسارت نظری داشت و گفت که روند تشکیل دولت-ملت در ایران از چنان ویژگی‌هایی برخوردار است که به دشواری می‌توان از تجربه غرب برای فهم و توضیح آن بهره گرفت. در ایران ما شاهد یک روند به هم پیوسته نیستیم. در ایران این شکل گیری ملت و حس ناسیونالیستی نیست که زمینه‌های تاسیس دولت مدرن را فراهم می‌آورد. بلکه ابتدا دولت مدرن متولد می‌شود و این دولت می‌کوشد برای بقا و دوام خود ملت را پدید آورد. و دولت مدرن در ایران می‌کوشد با اراده‌گرایی و کارگرفت قهر دولتی و با فائق آمدن بر اتوریته‌های دیگر موجود در جامعه، یعنی اتوریته روحانیون و ایل‌خان‌ها و ایل‌بیگ‌ها به اتوریته سیاسی تمرکز ببخشد.

این چنین است که می‌توان گفت که ما در ایران با دو روند روبه‌رو هستیم: روند تشکیل دولت و روند تشکیل ملت (در مفهوم مدرن آن). و این دو روند از حیث زمانی بر هم منطبق نیستند.

صرف‌نظر از چند تلاش پراکنده در عرصه نوسازی حیات سیاسی کشور در واپسین دهه‌های حکومت قاجار، می‌توان با صراحت گفت که زمینه‌ی اصلی تاسیس دولت مدرن به دوران حکومت رضاشاه برمی‌گردد. یکی از مشخصه‌های اصلی دولت مدرن، تمرکز اتوریته سیاسی در دست دولت مرکزی است.

دولت مدرن ایران در دوران زمامداری رضاشاه زمانی متولد می‌شود که بسیاری از ساکنان ایران زیستی کمابیش ایلاتی دارند، زیستگاه هر گروهی از مردم منطقه‌ای است تقریبا بی‌ارتباط با دیگر مناطق، و مردم بیشتر از جنس “امت” هستند تا از رنگ “ملت”. و آن‌گاه که از واژه ملت سخن در بین است پیش از آن‌که آن‌ را هم‌چون مفهومی مدرن درک کنند، برداشتی امتی از آن دارند. و حتی نخبگان سیاسی آن روزگار هم‌چون دکتر محمود افشار از “ملت یهود” و “ملت مسلمان” و … در ایران سخن می‌گویند.

جامعه ایران در هنگام تاسیس دولت مدرن ایران، جامعه‌ای است نامتحد و صد پارچه. تنوع قومی، فرهنگی، زبانی و دینی چنان است که ایرواند آبراهامیان، جامعه ایران را “جامعه‌ای موزائیکی” می‌خواند. پیدایش دولت مدرن در ایران نه تنها چهره جامعه را دگرگون می‌سازد، بلکه به اعتراض‌های اجتماعی چهره جدیدی می‌بخشد. گسترش این اعتراض‌ها اما منجر به سیاسی شدن جامعه نمی‌شود، به سیاست‌زدگی هم‌چون یک آسیب اجتماعی ره می‌برد.
دکتر جمشید فاروقی

منتشر شده در سیاست

نظر

  1. خالد خالد

    آقاي فاروقي نوشته خوبي است و قابل تامل اما سءولم اينست كه جرا شما اينقدر اسرار بر جامعه ايران داريد و بجاي ان ملتهاي داخل اين زندان تك تك بررسي نميكنيد هر كدام از اين جوامع مختصات خاص خودشان را دارند و هيج شباهتي بجز انسان مجرد بين اين جوامع نيست اول بايد به اينها برادريت را ثابت كني بعد ادعاي وراثت اكر هر كدام از جوامع انساني كمترين ارزوشان تشكيل دولت مستقل خود هستند بس بكذار به اين خواسته برسند و بعدا اكر تمايلي به همديكر داشتند ازادانه متحد ميشوند ما نبايد قالب سازي كنيم و از مردم بخواهيم كه در قالب ما جا بكيرند و اكر نكرفتند در نظر ما نفي شوند بزوهش تاريخ براي اينست كه زندكي انسان بهتر شود و جوامع دو بار اشتباه نكنند نه اين كه در تاريخ زندكي بكنيم زندكي در تاريخ مال مردهكان است زندكي جاري و متحرك است و هر كس به ان ميرسد كه استحقاقش را دارد نه جيزي بيشتر و نه كمتر تاريخ را اجتماع بشر درست ميكند نه انسانهاي خود ساخته يا خود بسند

    • دوست گرامی، خالد عزیز، با پوزش از تاخیر در پاسخ پرسش شما. من به وجود ملت‌ها در خاک ایران باوری ندارم. در این رابطه حتی تفاوتی بین فارس‌زبانان و دیگر اقوام و اقلیت‌های ساکن ایران قائل نمی‌شوم. وقتی روند ملت‌سازی در ایران به فرجام نرسیده، چگونه ما می‌توانیم از ملت‌های ساکن این سرزمین سخن بگوییم. برخی بر این باورند که گفتن اینکه ما ساکنان ایران در اقلیت‌ها و اقوام خلاصه می‌شویم، فروکاستن از ارزش این ساکنان است. اما من چنین باوری ندارم. امیدوارم در مقالات دیگری که بر روی این سایت منتشر می‌کنم، بهتر بتوانم نظرم را بیان کنم. با مهر و دوستی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *