رفتن به نوشته‌ها

آیا ایران پا به مرحله‌ی موقعیت انقلابی نهاده است؟

خیزش، قیام، خیزش ملی، خیزش انقلابی، جنبش، انقلاب و دست‌آخر انقلاب زنانه نام‌هایی است که تحلیلگران بر اعتراضات اخیر نهاده‌اند. تشخیص و ارزیابی درست این اعتراضات و سنجش واقعی این لحظه‌ی تاریخی در فهم و تدوام این مبارزات اجتماعی نقشی تعیین کننده دارد.

جمشید فاروقی

یادداشت جاری در پی یافتن پاسخ برای دو پرسش است: پرسش نخست ناظر بر تعریف دقیق این اعتراضات است. باید دید که این اعتراضات در کلیت خود زیرمجموعه کدام یک از مفاهیم سیاسی قرار می‌گیرد و پرسش دوم ارزیابی وضعیت سیاسی کنونی ایران را در کانون توجه خود دارد و حول این موضوع دور می‌زند که آیا ایران از منظر سیاسی وارد موقعیت انقلابی شده است؟

بحران مشروعیت در ایران در اثر زوال مستمر مشروعیت به مرحله‌ی فقدان مشروعیت نزدیک شده است. فاش باید گفت که حکومت ولایی برای روحانیون در ایران حیثیت و آبرویی باقی ننهاده است. ذوب روحانیون در سیاست، تقدس روحانیت را از بین برده است. به سخن دیگر، بحران مشروعیت سیاسیِ که از عملکرد حکومت ولایی برمی‌خاست، در سال‌های گذشته و به‌ویژه پس از سرکوب اعتراضات دی‌ماه ۹۶ و آبان‌ماه ۹۸ شدت یافت. اکنون همان بحران مشروعیت منجر به زوال و زدایش مشروعیت دینی روحانیون نیز شده است و این آغاز خوبی برای عصر روشنگری در ایران و مجموعه کشورهایی است که تلویحا از آن‌ها به عنوان بخشی از جهان اسلام یاد می‌شود.

آن زمانی که آیت‌الله بروجردی، آخرین مرجع اعظم شیعیان، با دخالت روحانیون در امر سیاسی مخالفت می‌ورزید، بی‌تردید به پیامدهای چنین لحظه‌ای می‌اندیشید. حکومت اسلامی پروژه‌ی آیت‌الله خمینی بود. پروژه‌ای که جرقه‌اش را در دوران مشروطیت آیت‌الله محمدحسین نائینی زده بود. خمینی بر آن بود سیاست و حکومت را دینی کند. این تکرار تجربه‌ی شکست خورده مسیحیت در قرون وسطی بود. تجربه‌ای که عملا راه را برای رنسانس و پس از آن برای عصر روشنگری در اروپا هموار ساخت.

سیاست در رویکردی فرادیدی ناظر بر رابطه فرد است با قدرت. تلاش خمینی برای دینی کردن سیاست عملا منجر به سیاسی شدن دین شد. او نمی‌دانست، یا نمی‌خواست بداند که هسته‌ی اصلی سیاست، قدرت است و قدرت جان‌سخت‌تر از دین و اخلاق است. تلاش مذبوحانه برای دینی کردن دنیا تنها منجر به دنیوی شدن دین می‌گردد. سیاست اسلامی نشد. اسلام سیاسی شد. اسلام دینی دنیوی شد. دین دنیوی فاسد شدنی است. آماده است که بگندد. دین دنیوی از امر آسمانی، پدیده‌ای زمینی می‌سازد و ناکارآمدی و فساد حاکمانش لکه‌های ننگ بر قد و قامت تقدس‌اش می‌نشانند. دین سیاسی نمی‌تواند پایبند به اخلاق آسمانی باشد. دین سیاسی پیوند انسان با آسمان نیست، نا‌ظر بر رابطه انسان با زمین است. تقدسِ دینی که بر روی زمین قرار بگیرد، ترک برمی‌دارد. شکستنی می‌شود.

احترام آن دینی که تقدس خود را از دست بدهد، از رابطه‌ی انسان با انسان رخت برمی‌بندد. هیچ نماد و نمود آن دین، دیگر محترم نمی‌ماند. شناخت دیرهنگام همین موضوع اکنون در بین روحانیون شکاف انداخته است. عصر روشنگری در جهان اسلام، گرچه با تاخیر، اما شتابان و خروشان آغاز شده است. عمامه‌پرانی جلوه‌ای از آن است. جلوه‌ای از زوال مشروعیت دینی است. جلوه‌ای از ریختن تقدس تاج و تخت است که در چارچوب حکومت ولایی از آن به عنوان عمامه و منبر یاد می‌کنند. این آن پدیده‌ای است که خواب روحانیون را بر آشفته است. عمامه‌پرانی آن اقدام جسورانه‌ای است که ترکش‌هایش از جغرافیای ایران گذر کرده و به وحشت و نگرانی روحانیون در دیگر کشورها نیز دامن زده است. زنان ایران پرچمدار مبارزه‌ای هستند که مشروعیت دینی روحانیون در ایران و دیگر کشورهای اسلامی را به چالش می‌کشد. هر تار موی زنان تبدیل به دشنه‌ای شده است بر تن مشروعیت دینی حکومت ولایی در ایران.

حکومت ولایی نه تنها در اداره و مدیریت کشور ناکارآمد بوده، بلکه حتی آشکارا ناتوانی خود را در مهار و کنترل اعتراضات به معرض نمایش گذارده است. رابطه دولت و جامعه در ایران را دیگر نمی‌توان بحرانی ارزیابی کرد. این رابطه پیش از این بحرانی شده بود. اکنون از بحران عبور کرده است. تا جایی که می‌توان گفت این رابطه آنجا که به اکثریت مردم ایران مربوط شود، قطع شده است. رابطه بحران‌زده هنوز رابطه‌ای برقرار است. قطع رابطه پیام نهایی آن بحران است.

معترضان در ایران خواستار فهم زبان حکومت نیستند. زبانی که به باور آن‌ها بیانگر افکاری پوسیده است. بیت خامنه‌ای و مشاوران سیاسی و امنیتی‌اش نیز نشان داده‌اند که قادر به فهم زبان جامعه نیستند. آنگاه که گفت‌وشنود ناممکن شود، رابطه قطع می‌شود. حکومت ولایی برای تداوم بقای خود فقط یک زبان می‌شناسد: زبان قهر را. معترضان را به بهره گرفتن از قهر کور تهدید می‌کنند. اما نمی‌دانند که هیچ قهری کور نیست. قهر می‌تواند حاکم قهار و قاهر جبار را نابینا کند. حکومت ولایی بینایی خود را خیلی پیش از این‌ها از دست داده است.

ایران پس از ۵۰ روز

بیش از هفت هفته از آغاز موج جدید اعتراضات در ایران می‌گذرد. اعتراضاتی که از منظر گستردگی و به واسطه بافت و ترکیب نیروی پیش‌ران آن در تاریخ جمهوری اسلامی ایران بی‌سابقه بوده است. هر پدیده‌ی بی‌سابقه‌ای در ذات خود می‌تواند عنصری غافل‌گیر کننده را حمل کند. یکی از ویژگی‌های این دور از اعتراضات اجتماعی، که از جمله باعث غافل‌گیری نیروهای حکومتی شده است، تداوم آن است. و این آن پایداری معترضان و ادامه‌ی اعتراضات در کف خیابان است.

جمهوری اسلامی در ۴۴ سال حیات سیاسی خود چنین پدیده‌ای را تجربه نکرده است. از آن گذشته، این بار نه دولت حاکم، نه این یا آن بخش و جناح سیاسی که کل نظام جمهوری اسلامی در کانون حمله معترضان قرار دارد. معترضان با زبانی روشن و به دور از ایما و اشاره از اراده‌ی خود برای عبور از کل نظام جمهوری اسلامی سخن می‌گویند. خواستار براندازی حکومت هستند. از این رو، چه از منظر اراده‌ی سیاسی معترضان، چه از منظر ترکیب پیش‌ران‌های این خیزش و چه از نظر تداوم و گستردگی این اعتراضات می‌توان این دور از اعتراضات مردم ایران را پدیده‌ای بی‌سابقه در تاریخ جمهوری اسلامی دانست. پدیده‌ای فراتر از تاب‌آوری حکومت در این مقطع سیاسی از تاریخ ایران.

اعتراضاتی که همه را غافل‌گیر کرد

تردیدی نیست که دامنه و گستره‌ی اعتراضات مردمی در ایران همه را غافل‌گیر کرده است. مسئولان حکومتی، مشاوران بیت خامنه‌ای و نهادهای امنیتی، چه بسا انگشت حیرت به دهان، شاهد آن حرکت اجتماعی هستند که جایی در بدترین کابوس‌های شبانه‌شان نداشته است. مشاهده‌ی چنین شهامتی در کف خیابان در محاسبات سیاسی آن‌ها نمی‌گنجید. اینکه زنان چنین شجاعانه حکومت‌شان را به چالش بکشند، برای‌شان پدیده‌ای غریب و تصور ناشدنی می‌نمود. حداکثر ظرفیت شهامت زنان را در چهارشنبه‌های سفید و آزادی‌های یواشکی تجربه کرده بودند. غافل از آن که زنان ایران دیگر نمی‌خواهند در پستوهای خانه‌هایشان، در معابر بی‌ رهگذر آزادی‌شان را جشن بگیرند. آن‌ها با شعار «زن‌، زندگی، آزادی» آمده‌اند و آماده‌اند تا برای کسب آزادی از فراز سایه‌ی خود بجهند. جهشی شجاعانه که جهان را به تحسین و ستایش واداشته است. بر جسارت و شهامت زنان در دیگر کشورهای اسلامی افزوده است. حتی به جنبش زنان در جهان روح تازه‌ای بخشیده است.

 مسئولان حکومتی، مشاوران بیت خامنه‌ای و نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در محاسبات سیاسی خود همچنین نقش نسلی را از قلم انداخته بودند که گرچه همه‌ی سال‌های زندگی و عمر خود را در جغرافیای ایران زیسته‌اند، ذهن‌شان اما با عبور از مرزهای کشور چنان صیقل یافته که در قاب تنگ و تحمیلی امرها و نهی‌های حکومتی نمی‌گنجد.

اما خصلت غافل‌گیر کننده‌ی این دور جدید از اعتراضات فقط محاسبات خطا و کرانمندی تصورات بیت رهبری و دستگاه‌های امنیتی را هدف قرار نداده است. این حرکت بی‌سابقه‌ی اجتماعی از منظری کلی پژوهشگران و تحلیلگران اوضاع ایران را نیز غافل‌گیر کرده است. پژوهشگران و تحلیلگران داخل و خارج از کشور از پیش‌گویی لحظه وقوع این اعتراضات و چرایی‌اش ناتوان بوده‌اند. این موضوع که پس از فروکش کردن دامنه‌ی اعتراضات آبان‌ماه ۹۸ بسیاری از تحلیلگران از احتمال شعله‌ور شدن مجدد آتش اعتراضات سخن گفته بودند، به معنای پیش‌بینی و فهم چنین حرکت شجاعانه‌ای در سال ۱۴۰۱ نیست.

ارزیابی این اعتراضات

خصلت غافل‌گیر کننده این اعتراضات، چه از منظر گستردگی و چه از حیث اراده‌ی سیاسی حاکم بر آن و تداوم و پایداری‌اش چنان بوده که تحلیلگران در نامیدن و ارزیابی آن با دشواری‌هایی روبه‌رو شده‌اند. دسته‌ای از تحلیلگران از این دور جدید اعتراضات به عنوان جنبش یاد می‌کنند. برخی آن را جنبش انقلابی می‌خوانند. گروهی از انقلاب و انقلاب زنانه سخن می‌گویند و عده‌ای آن را قیام ملی، خیزش و خیزش انقلابی ارزیابی می‌کنند.

تردیدی نباید داشت که ارزیابی صحیح این دور از اعتراضات برای فهم آن، ظرفیت و توانایی‌اش و همچنین تنظیم سطح انتظارات و پیش‌گویی فرجام احتمالی‌اش از اهمیت تعیین کننده‌ای برخوردار است.

آنچه این روزها، این هفته‌ها و این ماه‌ها در خیابان‌های کشور جریان دارد، یک قیام یا یک خیزش است. خیزشی که چون بسیاری از شهرها و استان‌های کشور را فرا گرفته، خیزشی ملی است.

این خیزش ملی، چون مُهر عبور از نظام و حکومت ولایی را بر خود دارد، یک خیزش انقلابی است و نه یک خیزش اصلاح‌طلبانه. شعارهایی که مردم در خیابان‌ها سر می‌دهند، جایی برای تردید در اراده‌ی جمعی معترضان برای گذار از حکومت ولایی به یک حکومت غیردینی و سکولار باقی نمی‌نهد.

این خیزش انقلابی در عین حال نه یک جنبش است و نه یک انقلاب. مفهوم جنبش (Movement) همچون جنبش کارگری، جنبش دهقانی، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و… بازتابگر تاریخ فعالیت و مبارزه این یا آن قشر و طبقه اجتماعی است. تاریخ دارد و تاریخش از فراز و فرودهای خود برخوردار است. فصل‌های متعددی را شامل می‌شود. تاریخ برخی از این جنبش‌ها بسیار طولانی است. تاریخ یک خیزش (Revolt) برخلاف تاریخ یک جنبش نسبتا کوتاه است. یک برهه‌ی مشخص از تاریخ سیاسی یک کشور را در بر می‌گیرد. خیزش‌ها می‌توانند با رسیدن به پیروزی تمام شوند یا در سایه‌ی شکست و سرکوب فروکش کنند. اما جنبش‌ها تا به اهداف خود نرسند، پایان نمی‌یابند. می‌توانند دهه‌ها تداوم داشته باشند.

خیزش ملی، برخلاف یک جنبش که نیروهای معینی را گرد می‌آورد، فراگیر و فراطبقاتی است. به عنوان نمونه، خیزش انقلابی جاری ایران پیش‌ران جنبش‌های متعددی شده است. جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش دانش‌آموزی و حتی در سطوحی جنبش کارگری را نیز همراه خود کرده است. کسبه و بازار نیز به آن پیوسته‌اند. از این رو، مقابله و سرکوب چنین خیزشی بدل به چالشی بزرگ برای صاحبان عمامه و منبر در ایران شده است. این خیزش پای فرهنگیان، اهل قلم، هنرمندان و ورزشکاران را نیز به میدان رویارویی با حکومت کشانده است. صف معترضان چنان گسترده و متنوع است که صف‌آرایی حکومت در برابر همه‌ی آن‌ها را ناممکن می‌سازد.

این خیزش انقلابی می‌تواند به انقلاب منجر شود، اما هنوز انقلاب نیست. فروکش احتمالی آن را نیز نمی‌توان به حساب شکست انقلاب نوشت. این خیزش انقلابی چون گسترده‌تر از جنبش است، فروکاستن آن به یک جنبش عملا قادر به ارائه تصویر کاملی از آن نیست. خیزش ملی برآیند همراهی لایه‌های مختلف اجتماعی است. این خیزش ملی چون خیزشی انقلابی است، شعارها و خواسته‌هایش گستره‌های متفاوت حیات اجتماعی را در برمی‌گیرد. این خیزش گرچه همچون زلزله‌ای ستون‌های سیاست و پایه‌های اعتقادی حکومت ولایی را به لرزه انداخته، اما دامنه‌اش دورتر از آن می‌رود و بازتعریف فرهنگ و هویت را نیز شامل می‌شود.

خیزش انقلابی و موقعیت انقلابی

آیا ایران در سایه این خیزش انقلابی در موقعیتی انقلابی قرار دارد؟ پاسخ این پرسش در گروی ارائه تعریفی دقیق از موقعیت انقلابی است. تعریف لنین از موقعیت انقلابی تعریفی نادقیق است. بسیاری از تحلیلگران از این تعریف برای شرح موقعیت انقلابی استفاده می‌کنند. حال آنکه این تعریف پیچیدگی‌های اجتماعی را بازنمی‌تاباند. می‌گویند آن لحظه‌ای که بالایی‌ها نتوانند و پایینی‌ها نخواهند و بحران کل جامعه را فرا گرفته باشد، موقعیت انقلابی حاکم است. بالایی‌ها کدامند؟ آیا یک کل واحد را تشکیل می‌دهند؟ در انجام چه کاری ناتوانند؟ پایینی‌ها چه کسانی هستند؟ چه چیزی را نمی‌خواهند؟ چه مرزی بالایی‌ها و پایینی‌ها را از هم جدا می‌کند؟ اگر مرز بین بالایی‌ها و پایینی‌ها در دسترسی یا عدم دسترسی آن‌‌ها به قدرت تعریف شود، آنگاه صاحبان ثروت‌های کلان را باید در کدام بخش قرار داد؟ این بحرانی که کل جامعه را در بر گرفته، چگونه بحرانی است؟ تعریف لنینی در فرجامین نگاه مرز بالایی‌ها و پایینی‌ها را در دسترسی یا عدم دسترسی به ماشین سرکوب و ابزار قهر تعریف می‌کند.

اگر بخواهیم بر اساس جامعه‌شناسی ماکس وبری موقعیت انقلابی را تعریف کنیم باید بگوییم که موقعیت انقلابی زمانی روی می‌نماید که ثبات سیاسی در جامعه‌ای از بین برود.

ثبات سیاسی به باور وبر بر دو رکن استوار است: کارآمدی و مشروعیت. در رابطه جامعه و دولت، کارآمدی ناظر بر عملکرد دولت است در قبال جامعه و مشروعیت برخاسته از باور مردم است نسبت به حقانیت آن دولت. کارآمدی دولت تنها به توانایی آن در سرکوب مخالفان محدود نمی‌شود. دولت باید کشور را اداره کند. باید بتواند بحران‌ها را مدیریت کند. جمهوری اسلامی در تاریخ ۴۴ ساله خود نشان داده است که در انجام این وظایف ناتوان بوده است. مشروعیت گرچه از جنس باور است، اما باور مردم منطبق و متناسب با عملکرد دولت است. فساد ساختاری و گسترده حکومت و ناکارآمدی دولت در زوال و زدایش مشروعیت آن موثر بوده است.

فقدان یکی از این دو (کارآمدی و مشروعیت)، الزاما منجر به بی‌ثباتی سیاسی نمی‌شود، بلکه به بحران سیاسی راه می‌برد. به سخن دیگر، هرگاه دولت قادر به اداره‌ی کشور نباشد، نظام سیاسی حاکم با بحران سیاسی روبه‌رو می‌شود. از سوی دیگر هرگاه مردم باور خود را به حقانیت حکومت از دست بدهند، بحرانی سیاسی شکل می‌گیرد. اما هرگاه دولت قادر به اداره‌ی کشور نباشد و مردم نیز باور خود را به حقانیت آن دولت از دست داده باشند و رویارویی آشتی‌ ناپذیر بین دولت و جامعه شکل گرفته باشد، آنگاه آن جامعه در موقعیت انقلابی قرار می‌گیرد.

از این منظر می‌توان گفت که صرف‌نظر از فرجام این خیزش انقلابی، ایران در هشتمین هفته از اعتراضات اخیر، در موقعیتی انقلابی قرار دارد. می‌پرسند که آیا دولت قادر به سرکوب اعتراضات نیست؟ آیا حکومت ولایی از همه توان خود برای سرکوب مردم بهره گرفته است؟ پاسخ این پرسش‌ها را در یادداشت بعدی پی می‌گیریم.

جمشید فاروقی

بیستم آبان‌ماه سال ۱۴۰۱

این یادداشت پیش از این بر روی خروجی تارنمای “ایران امروز” منتشر شده است.

منتشر شده در سیاست

اولین باشید که نظر می دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *