برای دوستانی که مایلند رمان را فصل به فصل بشنوند
یادداشتها و اندیشهها
(چهارشنبه، ساعت هفت و بیست و نه دقیقه صبح) کامران از صدای به هم خوردن در خانه از خواب بیدار شد. نیازی به کنجکاوی نبود. او میدانست که هایکه صبحها خیلی زود از خواب بیدار…
در معرفی کتاب “باقر مومنی، رهروی در راه بیپایان” این کتاب در فرجامین نگاه یک زندگینامه نیست. بیشتر به یک سفرنامه میماند. حکایت سفر دور و دراز یک روح ناآرام و بیقرار است. روحی که…
(سهشنبه، ساعت شش و چهل و هشت دقیقه بعدازظهر) صدای زنگ در آمد. کامران پیش از گشودن در، نگاهی به چهره خود در آینه بزرگی انداخت که کنار رختآویز نصب کرده بودند. دستی به موهایش…
(سهشنبه، ساعت هشت و چهل و نه دقیقه بامداد) کامران روی تخت دراز کشیده بود. میدانست که باید بلند بشود، اما در خود توان آن را نمیدید. به سرنوشت خود و دوستان خود میاندیشید. به…
نقد جواد طالعی بر رمان “انقلاب و کیک توت فرنگی”، برگرفته از سایت “کیهان لندن” کامران، شخصیت محوری داستان، در جسم و روح و روان خود موجودیست که میتوان گفت نویسنده از طریق نگاهی جویا…
//جواد نجیب //به نقل از ایران امروز// در یادداشت پیشین با عنوان «معمای عشق در رمان انقلاب و کیک توت فرنگی» کوشش شد که ضمن ارائه یک تصویر کلی از داستان، از منظر مقوله عشق نگاهی به…
(چهارشنبه، ساعت هفت و چهل و شش دقیقه بعدازظهر) کامران پس از بازگشت از مرکز شهر کلن مدتی روی مبل لم داده بود و سرگرم خواندن روزنامهای شده بود. برایش حتی مهم نبود که این…