یادداشتها و اندیشهها
(جمعه، ساعت دو و بیست و نه دقیقه بعدازظهر) هیجان کودکانهای وجود کامران را در بر گرفته بود. جادوی ناشی از پرداختن به یک کار جدید، و در عین حال به یک کار بیهوده و…
(چهارشنبه، ساعت هفت و بیست و نه دقیقه صبح) کامران از صدای به هم خوردن در خانه از خواب بیدار شد. نیازی به کنجکاوی نبود. او میدانست که هایکه صبحها خیلی زود از خواب بیدار…
(سهشنبه، ساعت شش و چهل و هشت دقیقه بعدازظهر) صدای زنگ در آمد. کامران پیش از گشودن در، نگاهی به چهره خود در آینه بزرگی انداخت که کنار رختآویز نصب کرده بودند. دستی به موهایش…
(سهشنبه، ساعت هشت و چهل و نه دقیقه بامداد) کامران روی تخت دراز کشیده بود. میدانست که باید بلند بشود، اما در خود توان آن را نمیدید. به سرنوشت خود و دوستان خود میاندیشید. به…
نقد جواد طالعی بر رمان “انقلاب و کیک توت فرنگی”، برگرفته از سایت “کیهان لندن” کامران، شخصیت محوری داستان، در جسم و روح و روان خود موجودیست که میتوان گفت نویسنده از طریق نگاهی جویا…
//جواد نجیب //به نقل از ایران امروز// در یادداشت پیشین با عنوان «معمای عشق در رمان انقلاب و کیک توت فرنگی» کوشش شد که ضمن ارائه یک تصویر کلی از داستان، از منظر مقوله عشق نگاهی به…
(چهارشنبه، ساعت نه و سی و هفت دقیقه پیشازظهر) کامران در ایستگاه بارباروزاپلاتس از مترو پیاده شد. از آنجا تا آپارتمان مرتضی راه زیادی نبود. حداکثر پنج یا شش دقیقه پیاده. او این مسیر را…
علی شریفیان یکی از نتایج آنچه در سال ۵۷ در کشور ما اتفاق افتاد، کوچ بی سابقه گروه زیادی از ایرانیان به خارج کشور بود. این کوچ میلیونها نفر را به تجربههای غریبی وادار کرد…