(دوشنبه، ساعت پنج و هفت دقیقه بعدازظهر) کامران وارد خانه شد. خانهای انباشته از تنهایی. هیچ کس منتظر او نبود. در نخستین هفتههای پس از جداییاش از سودابه، گاهی دچار خطا میشد. در را که…
یادداشتها و اندیشهها
(دوشنبه، ساعت پنج و هفت دقیقه بعدازظهر) کامران وارد خانه شد. خانهای انباشته از تنهایی. هیچ کس منتظر او نبود. در نخستین هفتههای پس از جداییاش از سودابه، گاهی دچار خطا میشد. در را که…
فصل پنجم: سوپرایگو (دوشنبه، ساعت نه و سی و سه دقیقه صبح) کامران شالِ بلندِ پشمی را به دور گردنش پیچاند و پالتویش را محکم به دور بدن خود چسباند. موهای خود را خوب خشک…
(دوشنبه، ساعت یک و سه دقیقه بعدازظهر) کامران میدانست که مرتضی در کدام بخش و کدام اتاق بستری شده است. این دومین باری بود که ظرف این مدت به عیادت او میرفت. در گوشهای واقع…
شیدایی (دوشنبه، ساعت یازده و پنجاه و پنج دقیقه پیشازظهر) کامران از همان لحظه نخستی که پا به درون کافه کرومل گذاشته بود، حال و روزش تغییر کرده بود. پریشانی او را میشد با اندکی…