یادداشتها و اندیشهها
(شنبه، ساعت هفت و بیست و چهار دقیقه بعدازظهر) تلفن زنگ زده بود. دو ساعتی از رفتن آیدا و ساندرا میگذشت. دو ساعتی که گذشت آن را کامران متوجه نشده بود. هنوز لحظه برای او…
(شنبه، ساعت دوازده و سه دقیقه بعدازظهر) سکوت فضای آشپزخانه را به تصرف خود درآورده بود. کامران و آیدا هر دو غرق در افکار خود بودند. کامران به یکباره به خود آمد، بلند شد و…
بازار بورس تهران شاهد ریزش شدید شده است. هیجان خرید هفتههای گذشته جای خود را به هیجان فروش داده است. صفهای طولانی فروشندگان سهام تصویر دیگری از بازار بورس نشان میدهد. آیا حباب شاخص بازار…
(شنبه، ساعت یازده و چهل و سه دقیقه پیشازظهر) صدای زنگ در آمد. کامران مشغول آشپزی بود. برنج را خیسانده بود و در پلوپز ریخته بود و گوشتِ چرخ کرده را با پیاز و نمک…
(جمعه، ساعت هفت و نوزده دقیقه بعدازظهر) کامران از دریچهی شیشهای نگاهی به درون فرِ اجاق انداخت. رنگِ طلایی مایل به قهوهای کیک نویدبخش موفقیتآمیز بودن زحمات او بود. جادوی آشپزی نتیجه داده بود. او…
نقد و معرفی رمان:”ملاقات با یک معما” جواد طالعی ملاقات با یک معمارمان۳۶۰ صفحه،نویسنده: جمشید فاروقیطرح روی جلد: امین اشکانناشر: انتشارات فروغ، کلن، آلمان اگر زنده کردن مردگان یک معجزه باشد، جمشید فاروقی، نویسنده رمان…
(جمعه، ساعت دو و بیست و نه دقیقه بعدازظهر) هیجان کودکانهای وجود کامران را در بر گرفته بود. جادوی ناشی از پرداختن به یک کار جدید، و در عین حال به یک کار بیهوده و…
کرونا میتواند برندگان دیروز بازارهای جهانی انرژی را به صف بازندگان پرتاب کند. بازار انرژی در آستانه تحولی بزرگ قرار دارد. آیا خطر تبدیل شدن جنگ بر سر تقسیم بازارهای جهانی انرژی به یک رویارویی…
(جمعه، ساعت دو و نه دقیقه بعدازظهر) کامران ماشین خود را پارک کرد. مدتها بود که از رانندگی کردن لذتی نمیبرد. این اواخر کمتر پیش میآمد که او از چیزی لذت ببرد. رانندگی برای او…