(دوشنبه، ساعت یک و سه دقیقه بعدازظهر) کامران میدانست که مرتضی در کدام بخش و کدام اتاق بستری شده است. این دومین باری بود که ظرف این مدت به عیادت او میرفت. در گوشهای واقع…
یادداشتها و اندیشهها
(دوشنبه، ساعت یک و سه دقیقه بعدازظهر) کامران میدانست که مرتضی در کدام بخش و کدام اتاق بستری شده است. این دومین باری بود که ظرف این مدت به عیادت او میرفت. در گوشهای واقع…
(سهشنبه، ساعت هشت و بیست و یک دقیقه بامداد) تلفن زنگ زد. این دومین روز پیدرپی بود که صدای تلفن کامران را در عالم خواب و بیداریِ سحرگاهی غافلگیر میکرد. نور رنگ پریدهای از حاشیه…
شیدایی (دوشنبه، ساعت یازده و پنجاه و پنج دقیقه پیشازظهر) کامران از همان لحظه نخستی که پا به درون کافه کرومل گذاشته بود، حال و روزش تغییر کرده بود. پریشانی او را میشد با اندکی…