رفتن به نوشته‌ها

برچسب: جمشید فاروقی

“انقلاب و کیک توت فرنگی”/ فصل شانزدهم: کلایدرمن

(سه‌شنبه، ساعت پنج و بیست و یک دقیقه بعدازظهر) کامران نگاهی به گوشت‌ها انداخت. گوشت‌ها نیم‌پز شده بودند. او کره را از یخچال درآورد، بخشی از آن را در هم‌زن کوچک ریخت و پودر سیر…

رمان “انقلاب و کیک توت فرنگی”/ فصل ششم: کافه کرومل

(دوشنبه، ساعت نه و پنجاه و هفت دقیقه پیش‌ازظهر) کامران به راه خود به سوی کافه “کرومل” یا پاتوق مشترک خود با آیدا ادامه داد. خیابانی که بوی دانشگاه و بوی شادابی و طراوت ایام…

آنقلاب و کیک توت فرنگی/ فصل سیزدهم: نیکلای چرنیشفسکی

 (سه‌شنبه، ساعت نه و دوازده دقیقه پیش‌ازظهر) صدای زنگِ در آمد. کامران پشت میز کوچک آشپزخانه نشسته بود و مشغول خوردن صبحانه بود. هنوز احساس خستگی می‌کرد. از آن روزهایی بود که دلش می‌خواست یکی…

انتشار فصل به فصل رمان: “انقلاب و کیک توت فرنگی”

هر هفته یک فصل: فصل اول: یک آغاز ساده… آن‌ها را اینجا و آنجا دیده‌ایم و به‌خوبی می‌شناسیم. بیگانه‌هایی هستند خویشاوند و خویشاوندانی بیگانه. سالیان سال در کنارشان زندگی کرده‌ایم و گاهی نیز برخی از…

انقلاب و کیک توت فرنگی/ فصل دهم: تنهایی

(دوشنبه، ساعت پنج و هفت دقیقه بعدازظهر)  کامران وارد خانه شد. خانه‌ای انباشته از تنهایی. هیچ کس منتظر او نبود. در نخستین هفته‌های پس از جدایی‌اش از سودابه، گاهی دچار خطا می‌شد. در را که…

انتشار فصل به فصل رمان “انقلاب و کیک توت فرنگی”

فصل پنجم: سوپرایگو (دوشنبه، ساعت نه و سی و سه دقیقه صبح) کامران شالِ بلندِ پشمی را به دور گردنش پیچاند و پالتویش را محکم به دور بدن خود چسباند. موهای خود را خوب خشک…

“انقلاب و کیک توت فرنگی”‌، فصل نهم: قهقرا

(دوشنبه، ساعت یک و سه دقیقه بعدازظهر)  کامران می‌دانست که مرتضی در کدام بخش و کدام اتاق بستری شده است. این دومین باری بود که ظرف این مدت به عیادت او می‌رفت. در گوشه‌ای واقع…